در این پست فیلمنامه و مشخصات فیلم کازابلانکا را برای شما عزیزان قرار داده ایم .
لینک دانلود فیلمنامه کازابلانکا
کازابلانکا ماجرای عاشقانهای را در گیرودار جنگ دوم جهانی به تصویر میکشد و در یک کلام، داستان مردی است که میان «عشق و انسان خوب بودن» در حال در هم شکستن است. او باید بین «عشق به زن مورد علاقهاش» و «کمک به فرار مبارز چکی از دست حاکمیت وابسته به فرانسه ویشی در جهت مبارزه با نازیها» تنها یکی را انتخاب کند.
کارگردان مایکل کورتیز
تهیهکننده هال بی. والیس
نویسنده جولیوس جی. اپستاین فیلیپ جی. اپستاین هاوارد ئی کخ کیسی رابینسون
بازیگران
. هامفری بوگارت (ریک بلین)
اینگرید برگمن (ایلزا لاند)
پل هنرید (ویکتور لازلو)
کلود رینز (سروان رنو)

از چپ به راست: ویکتور لازلو، ایلسا لاند، سروان رنو و ریک بلین.
داستان فیلم
زمان داستان فیلم در اوایل دسامبر ۱۹۴۱ و کمی پیش ازحمله به پرل هاربر است. در پی آسیبهای جنگ به اروپا، شمار زیادی از مردم این قاره به دنبال مهاجرت به آمریکا و رسیدن به سرزمینی امنتر هستند. راه دریایی که از لیسبون پرتغال به آمریکا میرود پر شدهاست و بسیاری ناچارند خود را به بندر کازابلانکا (دارالبیضا) در مراکش که در دست دولت ویشی فرانسه است برسانند تا از آنجا شانس پرواز بهسوی آمریکا را بیابند.
ریک بلِین (هامفری بوگارت)، آمریکایی بدبین و چشمودلسیری است که در کازابلانکا کافه شبانهای را به نام کافه آمریکایی ریک میگرداند و همواره پذیرای مشتریان سرشناسی همچون کارگزاران فرانسوی و فرماندهان نازی است.
شبی یکی از بزهکاران جزء به نام اوگارت پس از کشتن دو سرباز آلمانی دو برگهٔ عبور بدست میآورد و برای فروش آنها به کافه ریک میآید. با این برگهها میتوان آزادانه به پرتقال و مناطق تحت اشغال آلمان و از آنجا به آمریکا سفر کرد. اوگارت نزد ریک میرود و برگههای عبور را تا آمدن مشتری به او میسپارد. پیش از آنکه اوگارت بتواند گذرنامهها را به دلال و مشتری رد کند، پلیس فرانسه به فرماندهی لویی رنو او را دستگیر میکند.
در همان هنگام، عشق پیشین ریک، ایلسا لاند (اینگرید برگمن) با شوهرش، ویکتور لازلو رهبر جنبش پایداری چکسلواکی که نازیها همه جا در بدر به دنبالش هستند، از راه میرسد.
دیدار دوباره ریک و ایلسا برای هر دو با طغیان احساسات همراه است و پس نگاه های فیلم، داستان آشنایی آنها را در پاریس برای بیننده بازگو میکند. این دو دلباخته پس از گذراندن دورانی عاشقانه در آن شهر به علت پیشینهٔ مبارزاتیریک و ورود قریبالوقوع نازیها به پاریس که احتمال دستگیری ریک را قوت میبخشد، قرار میگذارند که به همراه یکدیگر از پاریس به مارسی بروند ولی در لحظه آخر، ایلسا به محل قرار در ایستگاه قطار نمیآید و تنها نامهای را برای ریک میفرستد که توضیح زیادی بهجز ابراز علاقه و ممکن نبودن همراهی بیشتر با ریک در آن نیست.
دیدار اتفاقی و دوباره این دو در کازابلانکا پس از سالها بر سؤالات شکلگرفته در ذهن ریک میافزاید. لحن تلخ و سرخورده ریک مجال توضیح علل پیمانشکنی ایلسا در پاریس را به ایلسا نمیدهد و دیدارهای این دو همواره با سؤتفاهمها همراه است.
با گذشت چندین روز از اقامت ایلسا و شوهرش ویکتور لازلو، تنشها میان نیروهای آلمانی و لازلو بالا میگیرد و او تهدید به مرگ میشود. این زوج هماکنون بهشدت نیازمند بهدست آوردن برگههای عبور هستند. بزرگان شهر تقریباً مطمئن هستند که این برگهها در دست ریک است. (و همینطور هم هست)
شبی ایلسا پنهانی و تنها به دیدن ریک میرود تا گذرنامهها را از او بگیرد. ریک درخواستش را رد میکند. ایلسا نخست با تپانچه تهدیدش میکند ولی در ادامه، احساسات بر او غلبه میکند و به ریک میگوید که هنوز عاشق اوست. ایلسا میگوید روزی که در پاریس با ریک آشنا شد، به او گفته بودند همسرش، ویکتور، به هنگام فرار از بازداشتگاه نازیها کشته شدهاست، ولی در همان روز که قرار بود با ریک برود، از زنده بودن همسرش آگاه میشود. پس بهناچار بی خبر ریک را ترک میکند تا به کمک شوهرش بازگردد.
همان شب ایلسا که احساس سرگردانی عاطفی میکند از ریک میخواهد تا او به جای هر سه نفر فکر کند و برای بیرون آمدن از این مخمصه چارهای بیندیشد. از طرفی ویکتور که در جلسهٔ شبانهٔ مبارزان شرکت کردهاست با هجوم نیروهای پلیس مواجه شده و دستگیر میشود. ریک که به هدف مقدس ویکتور پی برده و از عشق او به ایلسا نیز مطمئن شدهاست مصمم میشود که ویکتور و ایلسا را از خطر رهانده و روانهٔ آمریکا نماید. ریک نزد لویی رنو پلیس فرانسوی که به علت کمک ریک برای برنده شدن او در قمارهای شبانهٔ کافهاش به او علاقهمند است رفته و با اقرار به این که برگههای عبور نزد اوست از عشق خود به ایلسا گفته و به او پیشنهاد میدهد که اجازه دهد ویکتور آزاد شود و به ظاهر برگههای عبور را به ویکتور و ایلسا داده ولی در فرودگاه لویی رنو ویکتور را دستگیر کند که با این کار لیاقت خود را به آلمانها نشان داده و از طرفی ریک بتواند با ایلسا از کازابلانکا برود. لویی رنو این پیشنهاد را میپذیرد.
از طرف دیگر ایلسا از ریک میخواهد که به خاطر نجات جان ویکتور ترتیب پرواز ویکتور را فراهم کند. ریک با ایلسا و ویکتور در کافهٔ خود قرار میگذارد و لویی رنو نیز در گوشهای از کافه مخفی میشود. برخلاف قرار قبلی لویی رنو در کافه (و نه فرودگاه) قصد دستگیری ویکتور را مینماید اما با تهدید مسلحانهٔ ریک مواجه میشود. ناچار خود پلیس فرانسوی برگهها را به نام ویکتور و ایلسا امضاء مینماید ولی با زیرکی، تلفنی به سرگرد آلمانی موضوع را خبر میدهد. ریک با پذیرش خطرهای زیاد، در فرودگاه، سرگرد آلمانی را به قتل میرساند و زوج ایلسا و ویکتور را به سوی آمریکا فراری میدهد. در پایان لویی رنو که با مشاهدهٔ این شجاعت از ریک به خود آمده، قتل سرگرد آلمانی بدست ریک را از دیگر افراد پلیس پنهان کرده و با ریک از کازابلانکا به جایی امن حرکت میکند.