حرف بزنید.

حرف زدن قدرت است ، لطفا حرف بزنید .

حرف بزنید.

حرف زدن قدرت است ، لطفا حرف بزنید .

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

در این پست فیلمنامه و مشخصات فیلم گاو خشمگین ساخته مارتین اسکورسیزی را قرار داده ایم .

لینک دانلود فیلمنامه گاو خشمگین


داستان
جیک لوموتا «رابرت دنیرو» بوکسور میان وزن قهرمان نیویورکی هست که از سال 1941  کم کم وارد دنیای حرفه ای بوکس می شود تا اواسط دهه 60 که سقوط کرده و دیگر هیچ نشانی از قهرمانی در زندگی اش به چشم نمی خورد. در این بین زندگی شخصی و رابطه اش با برادر و همسرش جوی لوموتا «جو پشی» و ویکی «کتی موریارتی» نیز در طول این سالها آبستن حوادث بسیاری هست.

مدت زمان       129 دقیقه

کارگردان            مارتین اسکورسیزی
تهیه‌کننده          رابرت چارتوف-ایروین وینکلر
نویسنده            پل شرادر-ماردیک مارتین
بازیگران              رابرت دنیرو-کتی موریارتی-جو پشی-فرانک وینسنت

  • محسن گرگانی
  • ۱
  • ۰

  از لفور چه می‌دانیم؟

لفور بخشی از تاریخ ناشناخته ایران است.


     تاریخ لفور در کشور به روایت مورخان طبرستان به پیش از آریایی‌ها می‌رسد.
     لفور در حاکمیت اعراب دستخوش آشفتگی‌های بسیار شد و مردم این سرزمین در حاکمیت اعراب از خانه و کاشانه خود آواره و پراکنده شده‌اند و این صحرای سر سبز انسانی مدت‌ها از سکونت آدمی تهی شده است. مردم این سرزمین با اجبار به مناطق مختلف کشور کوچ داده شدند و مازیار حاکم وقت نیز به نحو مرموزی به مرگ محکوم شده است.
     با گذشت زمان اقوام جدیدی در لفور گردهم آمدند و لفور کنونی را پایه‌ریزی کردند تا لفورستان به کلی از تاریخ این کشور فراموش نشود. مردم لفور با دام‌داری و کشاورزی سنتی امور معیشتی خود را اداره می‌کنند. این مردم در دوره‌های مختلف به وفا و صمیمیت شهرت داشتند و همچنان زندگی به مثابه فطرت و طبیعت انسانی را دنبال می‌کنند.
     مردم لفور در طول تاریخ علاقه وافری به دین داشتند و در مقطعی از تاریخ از آقا سیدیوسف (درشیعه ده بابل ساکن بوده) که به سید آقا کوچک شهرت داشته دعوت کردند که در امور دینی آنان را رهبری کند و شریعت را به آنان بیاموزد. ایشان با پذیرش  و راه انداختن تعلیمات دینی بنای دینی خوبی را در لفور به یادگار گذاشته که این شیوه پس از او نیز ادامه یافته است.
     فرزند نامدار ایشان سید عبدالوهاب ادیانی به نشر فرهنگ اسلامی پرداخته و در گردهم آوردن اقوام مختلف نقش مؤثری داشته است. سید بزرگ نفوذ بسیاری در میان مردم داشته و آنان کرامات بسیاری از ایشان نقل کردند که خود نشان از طی منازل روحانی سید بزرگ داشته است.
     نفوذ روحانی ایشان در میان مردم موجب شد که به سید قدسی شهرت یابند. شاید راز این نفوذ آن بود که ایشان بهره‌ای از عرفان قدسی داشته است.
     سید آقا کوچک و سید عبدالوهاب در نوسازی لفور نقش اساسی داشته‌اند. این نقش به بنیان‌های فکری و علمی و دینی مربوط می‌شود که امروزه تأثیر عملی خود را نشان داده است. تا جایی که لفور امروز به قطب علمی و فرهنگی و حتی فکری استان مازندران تبدیل شده است.
     با وجود این لازم است لفور را دوباره بشناسیم و بدانیم که لفورستان جدید با فرهنگ ناب اسلامی و بدور از جریان‌های سیاسی پیوند یافته است.

نویسنده : سید یونس ادیانی

منبع :http://www.adyani.ir

  • محسن گرگانی
  • ۱
  • ۰

گفت وگوی «حسن عباسی» با مجله ی دنیای تصویر در مورد مافیا، کاپیتالیسم و «پدرخوانده»


* ساخت قسمت نخست «پدرخوانده» در اوایل دهه ۱۹۷۰ متأثر از چه شرایطی بود؟
یعنی آیا ساخت این فیلم یک تخیل صرف نسبت به پدید‌های بی‌زمان و بی‌مکان بود یا عوامل محیطی – اجتماعی در آن مؤثر بود؟

- فیلم «پدرخوانده»، در شرایطی ساخته شد که چهره‌ مافیا در عرصه افکار عمومی‌آمریکا به مرور از پشت نقاب خارج می‌شد. یکی از مافیاهای شناخته شده آمریکا در این مبحث، همان شاخه «لاکوزانوسترا» مافیای ایتالیاست. همان «لاکوزا نوسترا»، که به مرور در همه کشورهای لیبرال، شاخه مستقل یافت و از فرانسه تا کره جنوبی و از ژاپن تا تایوان بسط پیدا کرد. برای نمونه در ژاپن،با نام «یاکوزا» شناخته شد و پس از فیلم «پدرخوانده»، فیلم سینمایی معروف «یاکوزا» نیز ساخته شد. در ادبیات سیاسی – اجتماعی آمریکا، مافیا «یاکوزا نوسترا، به «سندیکای جنایت» معروف است.

* نسبت آمریکا با مافیا که اصالتاً پدیدهای ایتالیایی و لاتین است چگونه رقم خورد؟ آیا برای آن می‌توان تاریخ مشخصی را متصور بود؟
- بله! ورود ایتالیایی‌ها اهل سیسیل به آمریکا در قرن نوزدهم، سرآغاز انتقال برخی قبیله‌‌های سیسیلی به آمریکا بود. ایتالیایی‌های کاتولیک در سیسیل، نظام قبیله‌ای و تبارگرا را به عنوان مؤلفه‌ بقاء اجتماعی خود در انتقال از عصر فئودالیسم به عصر کاپیتالیسم حفظ نمودند. مافیای سیسیل حاصل توجه به این مؤلفه بود. ارزش قدرت اجتماعی خانواده پدرسالار، که در نسبت با قدرت سیاسی – اجتماعی مرکزی، یعنی دولت، از اولویت جدی برای مردم سیسیل برخوردار بود، به مرور در فرهنگ آنان نهادینه شد. قرن نوزدهم، قرن قدرت‌گیری دولت ملی مدرن مبتنی بر ناسیونالیسم در جوامع غربی بود و این پدیده نو با معارضان گستردهای در جوامع کاتولیک،ارتدوکس و پروتستان مواجه بود.
در ایتالیا، مافیا ارزش‌های قدرت اجتماعی خانواده پدرسالار را به قدرت دولت مقدم می‌شمرد، و در روسیه آن زمان، جریان آنارشیست‌ها که یک سر آن به تولستوی می‌رسید، نفی دولت را در نسبت با نهادهای شبه فئودالی، جستجو می‌کردند. در دهه ۱۹۲۰ آمریکا که به رکود عظیم اقتصادی منتج شد، همگرایی خانوادگی و واگرایی از دولت، در اداره حوزه فردی و عمومی‌خود، به اوج رسید. در چنین شرایطی، شکل‌گیری خانواده‌های جرم و جنایت، طبیعی به نظر می‌رسد. مظهر گنگستریسم این دوره، «آل کاپون» است. وی و گروه تحت امر او، قاچاق مشروبات الکلی را در دهه ۳۰-۱۹۲۰ با استفاده از ضعف دولت فدرال آمریکا، به تجارت پرسود خود تبدیل کرده و موانع موجود بر سر راه خود را با خشونت و ترور برمی‌چینند.
چهره شاخص تاریخ مافیای آمریکا در این دوره «لوکی لوسیانو» است. لوسیانو در ۱۹۲۶ به اتهام تقلب در امور مالیاتی دستگیر و زندانی شد. اما سرویس اطلاعاتی نیروی دریایی آمریکا به او نزدیک شد و در مقابل ایجاد شرایط زندان مناسب‌تر برای او، از توان و نفوذ و نیروهای لوسیانو، در کنترل سندیکاهای کارگری کارکنان بنادر راستای سیاست‌های دولت آمریکا، استفاده کرد. در آن دوران، نفوذ روانی کمونیسم در محیط‌های کارگری آمریکا از یک سو و تأثیر جنبش فاشیستی ایتالیا، بر کارگران ایتالیایی شاغل در بنادر آمریکا، که به نحو تأثیرگذاری،‌ در قالب اعتراض و اعتصاب، به فلج اقتصادی آمریکا در واردات و صادرات دریایی نزدیک شده بودند، از سوی دیگر، دولت آمریکا را به چاره‌جویی واداشت. مافیای آمریکا، به سرکردگی لوسیانو، نقش مهمی‌را در این عرصه ایفا کرد. لوسیانو به مدت بیست سال، از سال ۱۹۲۶ تا ۱۹۴۶ در یک زندان راحت، دوره محکومیت خود را گذرانده و همکاری‌های سیاسی – امنیتی عظیمی‌با دستگاه‌های امنیتی آمریکا انجام داد و عملاً مافیای آمریکا را در خدمت دولت فدرال درآورد. در ۱۹۴۶ به دلیل این همکاری‌ها، محکومیت او بخشیده شد و از آمریکا به ایتالیا تبعیدگردید. او تا سال ۱۹۶۲ که در ناپل ایتالیا مرد، شبکه گسترده‌ قاچاق مواد مخدر در ایتالیا و شمال مدیترانه را اداره می‌کرد. مهم‌ترین خدمت مافیا در سیاست خارجی به آمریکا، در طول جنگ دوم جهانی بود. لوسیانو، از زندان، از طریق مأموران سازمان سیا که ‌آن زمان سازمان OSS نامیده می‌شد، معاون خود «ویتو ژنووز» را به سیسیل اعزام کرد و او با همکاری رئیس مافیای سیسیل یعنی «دون کالوژ روسینی» ضمن گردآوری اطلاعات از نیروهای موسولینی و هیتلر، با جذب تجهیز اعضای مافیا در سیسیل و ایتالیا، زمینه را برای پیاده شدن نیروهای چترباز و تفنگداران دریایی آمریکا در سیسیل و ایتالیا مساعد کردند. در ژوئیه ۱۹۴۳ نیروهای آمریکا درسیسیل پیاده شدند و تانک‌ها و هواپیماهای آمریکایی، کنار ستاره پنج پر نقش بسته بر روی خود، از حرف انگلیسی «ال» به رنگ سیاه در متن زردرنگ بدنه استفاده می‌کردند که از حرف ابتدای نام لوسیانو گرفته شده بود و به مردم سیسیل و جنوب ایتالیا اطمینان می‌داد که از همکاری لوسیانو برخور دارند.

مافیای آمریکا در دهه ۱۹۶۰ شرایط داخلی و خارجی ویژه‌ای را می‌گذراند و مردم آمریکا از آن بیشتر می‌شنیدند. برای نمونه در عصر جان اف. کندی رئیس جمهور مقتول آمریکا در دهه ۱۹۶۰ در مطبوعات، نام مثلث جان اف. کندی، فرانک سیناترا - خواننده و هنرپیشه‌ معروف آمریکایی – وجیانکانا، حول زندی به نام «جودیت ایکسنر» را برملا کردند. جودیت ایکسز رفیقه مشترک کندی، سیناترا و جیانکانا بود. این رابطه به قبل از آغاز ریاست جمهوری کندی برمی‌گشت. ضلع سوم این مثلث، مسئله‌ساز شد: جیانکانا.
او که یک گنگستر شیکاگویی بود، بخشی از مافیا را در آمریکا مدیریت می‌کرد که شبکه قمارخانه‌ها، روسپی‌خانه‌های کوبا و فلوریدا را با کمک «سانتو ترافیکانت» رئیس کوزانوسترای کوبا، تحت کنترل خود داشتند. آن‌ها از انقلاب کوبا صدمه دیده بودند و لذا به همکاری با سازمان سیا برای ترور فیدل کاسترو پرداختند که علی‌رغم یازده بار اقدام به ترور کاسترو از سوی سیا و مافیای آمریکا به مدیریت جیانکانا، این اقدامات ناموفق بودند.

قضایای مثلث کندی، سیناترا، جیانکانا، حول رفیقه فاسد مشترکی به نام ایکسز، تا پس از ترور کندی ادامه داشت. سیناترا، هنرپیشیه زن – باره و قماربازی بود که به این روابط و مناسبات شهره بود. حتی ثریا همسر شاه ایران پس از طلاق از محمدرضا پهلوی، مدتی رفیقه سیناترا بود. اما برای افکار عمومی‌آمریکا، که به ویژه پس از ترور کندی، با او همنوایی داشت، وجود یک چهره مافیایی مانند جیانکانا، به علامت سؤال بدل شده بود. پرسش این بود: آیا مافیا و به ویژه جیانکانا، از طریق رفیقه مشترک خود با کندی، یعنی ایکسز، شخص رئیس جمهور آمریکا را در چنگ خود داشته‌اند و به سیاست‌های کشور آمریکا جهت می‌داده‌اند؟ این پرسش هفت سال تحقیق را در سنای آمریکا در پی داشت و در واسط دسامبر ۱۹۷۵ گزارش آن توسط سناتور چرچ منتشر شد که به «گزارش چرچ» مشهور گردید. سروصدا به ویژه از سوی نیویورک تایمز بالا گرفت و آن زن یعنی ایکسزکه در آن زمان ۴۱ ساله بود مجبور به برگزاری یک کنفرانس مطبوعاتی شد و روابط پشت پرده خود با کندی و مافیا را برملا کرد. او اذعان کرد که در ۲۶ سالگی از طریق یک دلال محبت یعنی سیناترا به کندی معرفی شده و همان زمان سیناترا او را در یک مهمانی شبانه در «میامی‌بیچ» به جیانکانا معرفی کرده است. او در کنفرانس اذعان نمود که رابطه مشترک او با کندی و جیانکانا، سال‌ها ادامه داشته است. مردم آمریکا از شنیدن اخبار نفوذ مافیا در هیئت حاکمه آمریکا، پرسش‌های گوناگونی را مطرح است.
در سندیکای جرائم سازمان یافته از دید پلیس‌ها در علوم انتظامی، چهار سطح وجود دارد. سطح جرائم سازمان یافته نانو آلیاژی یا جرائم خرد. این سطح را می‌توان از گروه‌های گنگستری خرد انتظار داشت. سطح دوم، سط جرائم سازمان یافته میکرو آلیاژی است. گروه‌های تبهکاری در حد شبکه‌های قاچاق مواد مخدر در این حوزه‌اند. سطح سوم، سطح جرائم سازمان یافته ماکرو آلیاژی است. این سطح نازل مافیاست.
سطح چهارم، سطح جرائم سازمان یافته سوپرآلیاژی است، که این سطح، در واقع سطح کلان مافیاست. اقدامات مافیا دو سطح جرائم کلان و ابرجرائم را با آلیاژ بالای قانون‌گریزی در برمی‌گیرد. واقعه فساد مالی ۳۰۰۰ میلیاردی اخیر در ایران در سطح سوم است.
عمق عمل مافیا و شکل‌گیری جرائم سازمان یافته در هر جامعه‌، بستگی به عمق و ضریف نفوذ سرمایه‌گرایی و سرمایه‌داری در آن جامعه دارد.

* خوب! با مافیا آشنا شدیم و زمینه اجتماعی و تاریخی ساخت فیلم «پدرخوانده» را دیدیم. تاثیر فیلم «پدرخوانده» بر سیاست‌ها در سراسر جهان، در بیش از سه دهه‌ گذشته را چگونه می‌بینید؟ بهتر است بپرسم آیا فیلم «پدرخوانده» در حوزه‌های سیاسی – اجتماعی پس از خود، یک فیلم مولف و تاثیرگذار است؟
- دقیقا از دو زاویه می‌توان مؤلف بودن سینمای «پدرخوانده» را ارزیابی کرد، ابتدا در حوزه‌ قدرت و سیاست.مشهور است که صدام حسین، دیکتاتور معدوم بغداد، بسیار به فیلم «پدرخوانده» علاقه داشته است. لذا الهام‌بخشی سیاسی اجتماعی «پدرخوانده» در سراسر جهان حتی امروز، یکی از مظاهر تالیف اجتماعی آن است. واژه‌ «پدرخوانده» و ایفای نقش شخصیت «دون کورلئونه» با بازی ممتاز «مارلون براندو»، این کارکتر را به یک شخصیت مولف و الهام‌بخش تبدیل نمود. از سوی دیگر، می‌توان از زاویه‌ سرمایه اجتماعی Social capital به آن پرداخت، از دهه‌ ۱۹۶۰ فرسایش سرمایه‌ اجتماعی در کشورهای صنعتی به ویژه در غرب شدت گرفت، به گونه‌ای که از دهه‌ ۱۹۹۰ به این سو مقوله‌ سرمایه‌ اجتماعی به مسئله‌ اساسی اجتماعی آمریکا تبدیل شد. معروف است که گروه‌های گنگستری و همچنین مافیایی، از بالاترین ضریب سرمایه‌ اجتماعی برخوردارند، ارزش‌های درون گروهی که اعضای مافیا به آن پایبند هستند، همواره مورد رشک متخصصان تربیتی است، که چرا ارزش‌های اجتماعی عمومی‌اینگونه میان اعضای جامعه پایبندی ندارند.
شما صحنه‌ مواجهه‌ «رابرت دونیرو» در فیلم مخصصه را با اعضای گروه تبهکاری خود مقایسه کنید با میزان تقلید و پایبندی نیروهای پلیس تحت امر «آل پاچینو» و خانواده‌اش در همان فیلم، لذا در شرایطی که سرمایه‌ اجتماعی، گوهر کمیاب نظام‌های اجتماعی مدرن است، فیلمی‌که ارزش‌های درون‌گروهی در شکل غلیظ آن را نشان می‌دهد به سرعت به الگوی ارادی که از فقدان آن رنج می‌برند تبدیل می‌شود. پس فیلم «پدرخوانده» از این دو حیث در سه دهه‌ اخیر الهام‌بخش است و نقش آن به عنوان یک فیلم مؤلف و تاثیرگذار باقی خواهد ماند.

* این تاثیر در سینما چگونه بوده است؟
- پس از «پدرخوانده۱»، موج آثار گنگستری و مافیایی در سینما و تلویزیون غرب به حرکت درآمد.
در فرانسه، سیمای کنگستری و مافیایی با آثاری که در آن‌ها بازیگرانی همچون «آلن دلون» و «لینو ونتور» ایفای نقش می‌کردند، جایگاه ممتازی یافت. در سرزمین مافیا، یعنی سیسیل، فیلم معروف صد روز در پالرمو که داستان زندگی و مرگ یک سرتیپ ژاندارمری ایتالیا در مواجهه با مایای سیسیل است، یکی از نمونه‌های شخص این حوزه محسوب می‌شود. در ایتالیا، «فرانکو نرو» در سلسله آثاری ایفای نقش کرد که مافیا را در اعماق دستگاه قضایی این کشور ترسیم می‌کرد. فیلم «یاکوزا» اشاره‌ای به سیستم مافیای ژاپن بود. سیل فیلم‌های پلیسی در تلویزیون و سینمای جهان نیز خود واکنشی بود به این موج که از اقبال عمومی‌به موضوعات مافیایی استفاده کرده و نیروهای ضدمافیا را به تصویر درمی‌آورد. نمایش تصفیه حساب‌های درون‌گروهی شبکه‌های مافیایی، سپس مواجهه‌ نیروهای قانون با آن‌ها، مدت‌ها در دهه‌ ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ به دلمشغولی سینماگران تبدیل شد.
اخیرا سریال کره‌ای «میداس» را که درامی‌در حوزه‌ بورس است می‌دیدم. کره‌ای‌ها نیز که از وضع اقتصادی آشفته غرب تاثیر گرفته‌اند، همچون آمریکا که آثاری مانند: «وال‌استریت» (اولیور استون) را عرضه کرده‌اند.
تشریح عرصه و صحنه را در قالب یک سریال صورت داده‌اند. این سریال از دو فیلم تاثیر گرفته است: نسبت به وقایع بورس و سقوط آن، از فیلم دوگانه‌ «وال‌استریت» تاثیر پذیرفته و در حوزه‌ جابه‌جایی قدرت در خانواده، از فیلم «پدرخوانده» در سریال «میداس»، دعوا بر سر جانشینی یکی از شش نفر خواهر و برادر خانواده یکی از اشراف کره، با دپرشان است.

دختر بزرگ، که بورس‌باز مقتدری است وکیل خانواده را به شام دعوت می‌کند، از سرگرمی‌او می‌پرسد و او پاسخ می‌دهد که فیلم‌های قدیمی‌مانند «دکتر ژیواگو» و «پدرخوانده» را می‌بیند. دختر بورس‌باز خوشحال می‌شود و با هم در مورد فیلم «پدرخوانده» صحبت می‌کنند. در تمام سریال، نکات فیلم «پدرخوانده»، رمز، راز و نقشه‌ راه آن‌هاست و آن‌ها با جملات کلیدی «پدرخوانده» با یکدیگر صحبت می‌کنند. در بخشی از سریال، دختر بورس باز می‌گوید: «از صحنه‌ای از فیلم پدرخوانده خوش‌اش می‌آید که جانشین «دون کورلئونه» (مارلون براندو) به عنوان «پدرخوانده»، (آل‌پاچینوست) که هیچ ارتباطی با دنیای مافیا ندارد «مایکل کورلئونه» به خاطر لفظ قلم صحبت کردن با برادرش، می‌شود جانشین «کورلئونه» با سنگ انتقام، فکر کنم پدر من هم پسر دوم خودش را کاندیدا کند، اگر من بخواهم «دون کورلئونه» بشوم، یعنی «پدرخوانده»، فکر می‌کنی چه می‌شود؟ این که یک زن جانشین بشود!؟ آیا می‌توانی در این کار به من کمک کنی؟ تو دیالوگ فیلم «پدرخوانده» را در ذهن پدرم ایجاد کن. جمله‌ می‌خوام کاری کنم که نتونه قبول‌اش نکنه. با این کار منو در ذهن پدر وارد کن.»
از این موارد دیالوگ متعددی در این سریال شنیده می‌شود. پس تاثیر فیلم «پدرخوانده» همچنان در سینما و تلویزیون جهان، یک تاثیر جاری است.

سازنده‌ سریال کره‌ای مطمئن است مخاطب او «پدرخوانده» را می‌شناسد و لذا بر اسلوب آن دیالوگ‌نویسی می‌کند. در واقع، دو دلیل عمده در سینما و تلویزیون، برای اقبال به «پدرخوانده» در تنظیم خط تعلیق سناریو وجود دارد: ابتدا، مقوله‌ بحران جانشینی در یک خانواده‌ ثروت،قدرت، دوم، مقوله‌ همان سرمایه‌ اجتماعی و نمایش پایبندی یا عدم پایبندی به ارزش‌های درون‌گروهی این دو عنصر، موجب شده است که «پدرخوانده» را برای مخاطب امروزی همچنان مورد توجه ساخته است. البته بازی‌های ممتاز، سناریوی محکم و کارگردانی آن نیز عامل مهمی‌محسوب می‌شوند، اما نظر من بیشتر ناظر به محتوی و مضمون است والا عنوان آن یعنی «پدرخوانده» و موسیقی آن هر یک به تنهایی بالاترین قابلیت‌های هنری – رسانه‌‌ای هستند.

* شما «پدرخوانده» را به لحاظ سیاسی یک فیلم درون سیستمی‌می‌بینید، یا در برابر سیستم؟
- اگر منظور شما از سیستم، ناظم آمریکاست، این فیلم نمایش مناسبات و روابط یک خانواده، به مثابه چهره‌های مینیاتوری از نظام کاپیتالیستی و روابط درونی اجزاء آن است. «پدرخوانده‌» ابتدای دهه‌ ۱۹۷۰ با پدرخوانده‌ ۲۰۱۱ میداس در تلویزیون کره یک وجه مشترک ذاتی دارند: ترسیم مناسبات درونی جامعه کاپیتالیستی که در آن مالکیت خصوصی مطرح است و وارثان برای جانشینی در دستیابی به این مالکیت، به یکدیگر چنگ و دندان نشان داده و توطئه می‌چینند. تا سرمایه‌داری هست، فیلم «پدرخوانده» به عنوان یک اثر کلاسیک و یک مانیفست ایدئولوژی کاپیتالیسم، زنده است. لذا وجوه اخلاق کاتولیکی و اسطوره‌های لاتینی فیلم «پدرخوانده» ما را گول نزند. این دکترین اخلاق مافیایی که دوستت را نزدیک و دشمن‌ات را نزدیک‌تر نگهدار، از فلسفه‌ عدم اعتماد به عنوان اصل اساسی مافیا تبعیت می‌کند. این اصل، جزء لاینفک سیستم سرمایه‌گرایی است و از «پدرخوانده» اثری درون‌سیستمی‌ساخته است نه اثری علیه سیستم.

  • محسن گرگانی
  • ۱
  • ۰

دراین پست فیلمنامه و مشخصات فیلم پدرخوانده 3 را قرار داده ایم .

لینک دانلود فیلمنامه پدر خوانده 3


داستان فیلم

داستان این فیلم در مورد سرانجام کار مایکل کورلئونه، پدرخوانده امپراتوری مافیایی، و تلاش‌هایش برای قانونی کردن «تجارت» خود است.

کارگردان     فرانسیس فورد کوپولا
تهیه‌کننده     فرانسیس فورد کوپولا
نویسنده     ماریو پوزو- فرانسیس فوردکاپولا- وینسنت پاتریک
بازیگران     آل پاچینو- دایان کیتن-اندی گارسیا-تالیا شایر-سوفیا کوپولا

  • محسن گرگانی
  • ۱
  • ۰

در این پست فیلمنامه و مشخصات فیلم پدر خوانده 2 را برای دانلود قرار داده ایم .

لینک دانلود فیلمنامه پدرخوانده 2


داستان

داستان این فیلم به طور موازی روی دو محور می چرخد :
۱. زمان گذشته : دوران کودکی و جوانی ویتو کورلئونه
در سال ۱۹۰۱ ویتو آندولینی در شهر کورلئونه واقع در جزیره‌ی سیسیل به‌خاطر توهین به سرکرده مافیای محلی به قتل رسید او دو پسر با نام های پائولو و ویتو داشت که پائولو به عنوان برادر بزرگ‌تر سوگند می خورد که انتقام قتل پدرش را از دون چیچو بگیرد اما دون چیچو به خاطر قدرت و نفوذ زیادش او را هم به قتل رساند . سرانجام همسر ویتو آندولینی نزد دون چیچو رفت و از او التماس کرد که به ویتو کاری نداشته باشد اما دون چیچو قبول نکرد و خواست که ویتو را بکشد که ویتو فرار کرد و مادرش در همان‌جا به قتل رسید ویتو سرانجام به وسیله‌ی یکی از اقوام خود از آن‌جا فرار می کند و برای پیدا کردن کار به نیویورک می رود او در ابتدا کودکی لال بود اما به محض ورود به نیویورک آوازی به زبان سیسلی می خواند و مشخص می شود که او می تواند حرف بزند . سرانجام او توانست در یک بقالی به عنوان شاگرد استخدام شود پسر بقال با ویتو دوست شد و این پسر کسی نبود جز همان تسیو که در قسمت قبلی به مایکل خیانت کرده بود . پانوچی فردی بود که از همه‌ی کاسبان باج می گرفت و در یک روز به بقال اعلام کرد که برادر زاده اش باید به عنوان شاگرد او کار کند و ویتو این‌گونه از کار اخراج شد . در ادامه او با کلمنزای دزد آشنا شد و این سه دوست (کلمنزا - تسیو - ویتو ) توانستند که با دزدی و قاچاق اجناس در آمد قابل توجهی کسب کنند که این‌جا تنها یک مزاحم وجود داشت و او پانوچی بود و از آن‌ها مقدار زیادی باج خواست تا برایشان مزاحمت ایجاد نکند . تسیو و کلمنزا با این معامله موافق بودند اما ویتو قبول نمی کرد و سرانجام هم نقشه ای برای قتل پانوچی گرفت و موفق شد که در روز جشن سال پانوچی را بین صداهای توپ و مواد منفجره که مردم می ترکاندند با سه گلوله از پای در آورد . ویتو در اداره کردن کارها و معامله با افراد بسیار باهوش‌تر و ماهرانه‌تر از تسیو و کلمنزا بود و همین دلیل باعث شد که او به عنوان رئیس و مدیر شناخته شود او کم کم قدرت بالایی پیدا کرد و نام فامیل خود را کورلئونه گذاشت زیرا همان‌جا به دنیا آمده بود و حالا همه چیز مهیا بود برای انتقام ویتو از دون چیچو که دیگر مردی پیر و ناتوان بود . ویتو به سیسیل رفت و دون چیچو را با یک چاقو به قتل رساند و انتقام قتل پدر ، مادر و برادر خود را از دون چیچو گرفت . او سرانجام فردی با قدرت و ثروتمند شد و به جمع سران خانواده ها در نیویورک پیوست .

۲. زمان حال : زندگی دون مایکل کورلئونه
مایکل کورلئونه در نوادا در سال ۱۹۵۸ مشغول به مدیریت خانواده خود بود و در ابتدای فیلم مایکل در جشن خود با افراد و دوستان خود مشغول به مذاکره و گفتگو بود . در این میان کانی با مردی بیگانه در جشن حضور پیدا می کند و به حضور مایکل می آید و از او کمک مالی درخواست می کند که مایکل عصبانی می شود و از این‌که با این مرد ارتباط برقرار کرده بود بسیار عصبانی و خشمگین می شود کانی بسیار غمگین و بی روحیه بود اما خود را شاد نشان می داد و هنوز از قتل شوهرش توسط مایکل عصبانی بود . مایکل با سناتور گرن در حال مذاکره بود و سناتور از مایکل برای صدور یک مجوز ۵ درصد از درآمد هتل هایش را می خواست و مایکل این پیشنهاد را قبول نمی‌کند . پس از آن فرانک پانتان جلی که دست نشانده کلمنزا بود و خانه‌ی قدیمی خانواده در نیویورک در دست او بود با مایکل صحبت کرد . فرانکی که در میامی برادران روزتو و هایمن راث را در مقابل خود می دید از مایکل کمک خواست و مایکل از فرانکی خواست که با آن‌ها کنار بیاید اما فرانکی قبول نکرد و خواست که خانواده اش را خود اداره کند و آن‌ها را از بین ببرد چون مایکل با هایمن راث قرار معامله داشت قبول نکرد و خواست که فرانکی مزاحم نشود و فرانکی با عصبانیت اعلام کرد که هیچ مشکلی برای مایکل بوجود نمی‌آورد . وقتی مایکل به خانه برگشت کی از او سوال کردکه چرا پرده ها کنار زده شده است و مایکل که به بیرون پنجره نگاه کرد متوجه شد که عده ای قصد شلیک به او را دارند مایکل سریع خودش را به زمین انداخت و بعد از شلیک ده ها گلوله به اتاقش توانست جان خود و کی را نجات دهد . پس از آن مایکل از برادرش تام کمک خواست و او را رئیس خانواده در زمان غیبتش اعلام کرد و خود با قطار حرکت کرد و پیش آقای راث رفت و با او توافق کرد که با یکدیگر روابط دوستانه داشته باشند و سپس مایکل و راث تصمیم گرفتند که فرانکی را به قتل برسانند . مایکل سپس به سوی نیویورک پیش فرانکی رفت و از او خواست که با روزتو معامله کند و وقتی که فرانکی برای معامله در یک کافه می رود مردی پشت فرانکی می آید و قصد دارد که او را با طناب خفه کند که فرانکی شانس می آورد و نجات پیدا می کند پس از این قضیه که فرانکی بسیار از دست مایکل عصبانی بود به دادگاه شکایت کرد و مایکل در دادگاه حاضر شد . در ابتدا سناتور گرن برای دفاع از مایکل سخنان بسیار تاثیر گذاری زد که کمی از فشار خبرنگاران و سناتور های پرونده روی مایکل کم شد و سپس خود گرن از جلسه رفت . مایکل تمام اتهامات خود از جمله قتل سران ۵ خانواده ، قمار و ... را رد کرد و دادگاه به جلسه بعدی کشیده شد که این بار باید شاکی پرونده یعنی فرانک پانتان جلی حضور پیدا می کرد . مایکل بعد از اتمام جلسه پیش برادر خود فرددو رفت و فرددو اعتراف کرد که به نوعی خام شده چون جان گولا او را خریده و قصد داشته که پولی هم به او بدهد و وقتی که مایکل دلیل این کار پرسید فرددو به تندی صحبت کرد سپس مایکل به فرددو گفت که دیگر هیچ کاری با او ندارد و نمی‌خواهد او را ببیند . در جلسه بعدی دادگاه مایکل برادر فرانکی یعنی وینچنزو پان تان جلی را آورد و فرانکی زمانی که برادرش را در کنار مایکل دید به احساس خوبی دست پیدا کرد و تمام شکایات و اعترافات خود در مورد قتل سران توسط مایکل و ... را پس گرفت . به این ترتیب مایکل با خیالی راحت به ادامه کارهای خود فکر می کرد که همسرش کی تصمیم گرفت که خود به تنهایی با فرزندان مایکل به نوادا برگردد که مایکل اجازه نداد و از کی خواست که آن حادثه را فراموش کند . ( زمانی که مایکل به نیویورک رفته بود کی باردار بود ولی بچه اش از بین رفت ) کی مایکل را کور خطاب کرد و اعتراف کرد که خود آن بچه را انداخته است چون نمی خواست در این دنیا مایکل یک بچه ی دیگر هم داشته باشد و چون مایکل این حرف ها را شنید کی را با یک سیلی خاموش کرد و گفت که او را برای همیشه تنها بگذارد . چند هفته بعد خبر فوت مادر مایکل رسید در کلیسا فرددو در حال گریه کردن بود بعد از چند لحظه پیش تام رفت و سراغ مایکل را گرفت و تام گفت که منتظر است که تو بیرون بروی تا بعد به این‌جا بیاید . کانی در کلبه بیرون از خانه نزد مایکل آمد و از او خواست که فرددو را ترک نکند و همچنین اعتراف کرد که می خواست مایکل را با رفتار خود عذاب بدهد و تصمیم دارد که دوباره به خانه برگردد . پس از آن مایکل دستش را بر سر کانی گذاشت و او را دلداری داد و کانی نیز دست مایکل را بوسید . فرددو که در خانه نشسته بود مایکل را دید که به سویش می آید و آن‌گاه در یک صحنه‌ی واقعاً زیبا مایکل برادرش را در آغوش گرفت . مایکل بعد از آن تصمیم گرفت که راث را بکشد اما تام که این کار را فوق العاده سخت می دانست از مایکل خواست که صرف نطر کند و چون مایکل که برای رسیدن به قدرت هر کاری می کرد سر حرف خود باقی‌ماند . فرانکی که پس از جریان شکایت و دادگاه هنوز در مکانی توسط اف بی آی محافظت می شد با تام هم صحبت شد و تام نیز در مورد خانواده در گذشته صحبت کرد و فرانکی خانواده کورلئونه را به امپراطوری روم تشبیه کرد سپس تام با فرانکی خداحافظی کرد و رفت . و اما روز بعد در یک لحظه سه اتفاق افتاد که کارگردان فیلم آنها را بسیار زیبا به هم متصل کرد : درفرودگاه راث توسط یکی از افراد مایکل کشته شد ، در سازمان اف.بی.آی فرانکی رگ خود را در حمام با تیغ برید و مرد ، و در صحنه ای بسیار زیبا فرددو در حالی که در قایق مشغول ماهیگیری بود و مناجات بسیار زیبایی را به زبان می آورد: «مریم مقدس تو را سپاس می گویم به من برکت بده رحمت خداوند بر تو باد و رحمت به طفلی که در شکم داشتی ای مریم مقدس نزد خدا شفاعت گناهان ما را بکن...آمین» و ناگهان صدای شلیک تفنگ برخاست. آری مایکل دستور قتل برادر خود را داده بود . مایکل که شاهد این صحنه بود بر روی صندلی نشست و زمانی را به یاد آورد که همیشه با سانی اختلاف داشت ، زمانی که سانی کارلو را برای دیدن کانی به خانه آورده بود . و در صحنه‌ی پایانی فیلم مایکل با پسرش در باغ قدم می زنند و سپس مایکل می نشیند و به تفکر می پردازد.

مدت زمان فیلم         200 دقیقه

کارگردان                  فرانسیس فورد کوپولا
تهیه‌کننده                فرانسیس فورد کاپولا گری فردریکسون فرد راث
نویسنده                  ماریو پوزو فرانسیس فورد کاپولا

بازیگران
آل پاچینو        «مایکل کورلئونه»
رابرت دووال    «تام هاگن»
دایان کیتن     «کی کورلئونه»
رابرت دنیرو    «ویتو کورلئونه»
جان کازال      «فردو کورلئونه»
تالیا شایر      «کانی کورلئونه»

جوایز

برنده‌ی جایزه اسکار بهترین فیلم: فرانسیس فورد کاپولا، گری فردریکسون، فرد راث
برنده‌ی جایزه اسکار بهترین کارگردانی: فرانسیس فورد کاپولا
برنده‌ی جایزه اسکار بهترین فیلم‌نامه اقتباسی: فرانسیس فورد کاپولا و ماریو پوزو
برنده‌ی جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد: رابرت دنیرو
برنده‌ی جایزه اسکار بهترین موسیقی فیلم: نینو روتا و کارمینه کاپولا
برنده‌ی جایزه اسکار بهترین کارگردانی هنری: دین تراولاریس، آنجلو گراهام، جورج ار. نلسون

شخصیت «ویتو کورلئونه» تنها شخصیتی در تاریخ سینماست که دو بار برای آن جایزه اسکار را برنده شده‌اند. (توسط مارلون براندو و رابرت دنیرو)

  • محسن گرگانی